هرق

لغت نامه دهخدا

هرق. [ هََ ] ( ع مص ) ریختن آب را. ( اقرب الموارد ).
هرق. [ هَِ ] ( ع اِ ) جامه کهنه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
هرق. [ هَِ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 12 هزارگزی خاور مراغه و 3500گزی شمال راه مراغه به قره آغاج واقع شده و جایی معتدل و دارای 649 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها تأمین میشود. محصول عمده اش غله ، کرچک ، بادام ، کشمش ، توتون و کار مردم زراعت و کرباس بافی و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

ده دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه .در ۱۲ کیلومتری خاور مراغه دره معتدل . ۶۴۹ تن سکنه دارد. محصولش غله کرچک بادام کشمش توتون است .
جامه کهنه

دانشنامه عمومی

هرق یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان سراجوی شمالی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع شده است. این روستا در زمان باستان محل قرار گیری دژ اوئیش دیش می باشد. وجود منطقه باستا نی در سمت شمال و شمال غربی روستا هاکی و نشان دهنده آن می باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم