مقروع

لغت نامه دهخدا

مقروع. [ م َ ] ( ع ص ) کوفته شده. ( آنندراج ). کوفته. کوبیده. کوفته شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || شتر داغ قَرعه یا قُرعه کرده شده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شتری که بر ساق وی داغ نهاده باشند یا شتر داغ کرده به داغ بینی. ( ناظم الاطباء ). || شتر گزیده به جهت گشنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || مهتر قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مهترقوم و سید قوم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) کوفته شده . ۲ - (ص . اِ. ) مهتر قوم . ۳ - شتر گزیده .

فرهنگ عمید

کوفته شده.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) کوفته شده کوفته . ۲ - ( صفت اسم ) مهتر قوم . ۳ - شتر گزیده.

ویکی واژه

کوفته شده.
مهتر قوم.
شتر گزیده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال چای فال چای فال راز فال راز فال تک نیت فال تک نیت