مغند

لغت نامه دهخدا

مغند. [ م ُ غ ُ ] ( اِ ) گلوله.( از جهانگیری ). غلوله. ( فرهنگ رشیدی ). به معنی گلوله باشد مطلقاً. ( برهان ). به معنی گلوله باشد یعنی هرچیز گرد و مدور. || گرهی را گویند که در میان گوشت می باشد و آن را غدد می گویند. ( برهان ). چیزی را گویند که در میان گوشت به هم رسد و درد نکند و به عربی غدد گویند و مغنده نیز به همین معنی است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و رجوع به مغنده شود. || هر چیز ممزوج و درهم آمیخته. ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( برهان ). || بازار اسب فروشی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مغنده شود.

فرهنگ عمید

۱. دمل، غده.
۲. عقده، گره.
۳. هرچیز گرد مانند گلوله.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال جذب فال جذب فال انگلیسی فال انگلیسی فال فرشتگان فال فرشتگان