متفرج

لغت نامه دهخدا

متفرج. [ م ُ ت َ ف َرْ رَ ] ( ع اِ ) جای سیر و تماشا. ( غیاث ) ( آنندراج ). مکانی که موجب گشادگی خاطر گردد. محل سیر : دیگر آن که کتب تاریخ متفرجی نزه و متنزهی بدیع باشد. ( تجارب السلف ). زمین چون دیبای مشجر و هوا چون حله زیبای مطیر به رنگ و بوی راحت دلها برآمده چنین موضعی متنزه و متفرج او بود. ( مرزبان نامه ، ص 229 ).
متفرج. [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] ( ع ص ) کسی که می نگرد. بیننده و ناظر. ( ناظم الاطباء ). || کسی که می آزماید و سیر و گردش میکند. ( ناظم الاطباء ). || کسی که شادمانی می نماید. ( ناظم الاطباء ). جوینده خوشی و گشایش خاطر. || گشایش یابنده از تنگی و دشواری. ( فرهنگ فارسی معین ). || آن که از همراهی با دوستان کاهلی میکند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَ فَ رَّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - محل تفرج . ۲ - مکانی که موجب گشادگی خاطر گردد، محل سیر.
(مُ تَ فَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - گشایش یابنده (از تنگی و دشواری ). ۲ - گشایش خاطر یابنده . ۳ - خوشی جوینده .

فرهنگ عمید

۱. گردش کننده.
۲. شادی کننده.
تفرجگاه.

ویکی واژه

گشایش یابنده (از تنگی و دشواری)
گشایش خاطر یابنده.
خوشی جوینده.
محل تفر
مکانی که موجب گشادگی خاطر گردد، محل سیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال راز فال راز فال جذب فال جذب استخاره کن استخاره کن