قشعر

لغت نامه دهخدا

قشعر. [ ق ُ ع ُ ] ( ع اِ ) خیار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). و این به لغت مردم جوف است در یمن. ( اقرب الموارد ). قشعور.

فرهنگ فارسی

خیار و این بلغت مردم جوف است در یمن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
. قعشریره به معنی لرزه است و اقشعرار جلد به معنی لرزیدن پوست است «اِقْشَعَرَّ جِلْدُهُ» یعنی پوستش لرزید و منقبض شد ترجمه آیه: خدا بهترین حدیث را نازل کرده و آن کتابی است آیاتش شبیه هم و قابل انعطاف به یکدیگر، پوست کسانی که از خدا می‏ترسند از آن می‏لرزد. این کلمه یکبار بیشتر در قرآن مجید نیامده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل فال تک نیت فال تک نیت فال نوستراداموس فال نوستراداموس