فراخاستن

لغت نامه دهخدا

فراخاستن. [ ف َ ت َ ]( مص مرکب ) قیام کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). برخاستن : چون فضلویه فراخاست ایشان را شوکتی پدیدآمد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 164 ). رجوع به فرا شود.

فرهنگ معین

( ~ . تَ ) (مص ل . ) قیام کردن ، برخاستن .

فرهنگ عمید

قیام کردن، برخاستن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) قیام کردن برخاستن .

ویکی واژه

قیام کردن، برخاستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت فال زندگی فال زندگی فال رابطه فال رابطه