غمازک

لغت نامه دهخدا

غمازک. [ غ َم ْ ما زَ ] ( اِ مرکب )چوبکی باشد که بر ریسمان قلاب و شست ماهیگیری بندند و در آب اندازند و آن چوبک به آب فرونمیرود، و هرگاه که ماهی به قلاب می آویزد آن چوبک فرومیرود و معلوم میگردد که ماهی به قلاب آویخته است. ( برهان قاطع ). ( از: غَمّاز عربی ، سخن چین + ک ، پسوند ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). رشیدی گوید: غمازک مرکب است از غمازکه عربی است و کاف تصغیر، پس در اصل مجاز باشد. ( فرهنگ رشیدی ). و صاحب انجمن آرا گوید: غمازک بلغت عربی ماند که کاف تصغیری پارسیان بر غماز افزوده اند چه غمازی مرادف نمامی است و این چوب نیز گرفتاری ماهی را بشست اعلام میکند و آشکار میسازد و غمز و غمزه بی شبهه عربی است. ( از انجمن آرا ). و رجوع به آنندراج شود.

فرهنگ معین

(غَ مّ زَ ) [ ع - فا. ] (اِمصغ . ) چوبکی که بر ریسمان قلاب و شست ماهیگیری بندند و در آب اندازند و آن چوبک به آب فرو نرود و هرگاه ماهی به قلاب آویزد، آن چوبک فرو رود و معلوم شود که ماهی به قلاب آویخته است .

فرهنگ عمید

تکۀ کوچک چوب یا چوب پنبه که به ریسمان چنگک ماهیگیری می بندند.

ویکی واژه

چوبکی که بر ریسمان قلاب و شست ماهیگیری بندند و در آب اندازند و آن چوبک به آب فرو نرود و هرگاه ماهی به قلاب آویزد، آن چوبک فرو رود و معلوم شود که ماهی به قلاب آویخته‌
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال شمع فال شمع فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مکعب فال مکعب