ضلوع

لغت نامه دهخدا

ضلوع. [ ض ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ضِلَع. ( منتهی الارب ).
ضلوع. [ ض َ ] ( ع ص ) زمین کج. || راهها از سنگلاخ سوخته. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

استخوان های پهلو.

فرهنگ فارسی

۱ - کنار جانب . ۲ - استخوان پهلو دنده . ۳ - پهلو . ۴ - هر یک از خطوط مستقیم یا یک سطح هندسی که محیط بر زوایاست جمع : اضلاع ضلوع .
زمین کج . یا راهها از سنگلاخ سوخته .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم