رندسوز

لغت نامه دهخدا

رندسوز. [ رِ ] ( نف مرکب ) آنکه یا آنچه رند را بسوزاند.
- دیر رندسوز ؛ در بیت ذیل از حافظ کنایه از دنیاست که با رندان و آزاداندیشان سر کینه و بیمهری دارد :
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سراکه در این کارخانه سنگ و سبوست.حافظ.

فرهنگ عمید

۱. آن که با رندان سر ناسازگاری و دشمنی دارد: نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس / بسا سرا که در این کارخانه خاک سبوست (حافظ: ۱۳۰ ).
۲. [قدیمی، مجاز] آن که یا آنچه رند را اندوهگین می کند.

فرهنگ فارسی

آنکه یا آنچه رند را بسوزاند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای