ذوالقربی

لغت نامه دهخدا

ذوالقربی. [ ذُل ْ ق ُ با ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند نزدیکی رحم. خویش. خویشاوند. ج ، ذوی القربی.

فرهنگ معین

( ~. قُ با ) [ ع . ] (اِمر. ) خویش ، خویشاوند، جِ ذوی القربی .

فرهنگ عمید

صاحب نزدیکی و خویشی، خویشاوند، خویش.

ویکی واژه

خویش، خویشاوند؛ جِ ذوی القربی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال جذب فال جذب فال سنجش فال سنجش فال حافظ فال حافظ