اندرزنیوش

لغت نامه دهخدا

اندرزنیوش. [ اَ دَ ] ( نف مرکب ) نیوشنده اندرز. اندرزپذیر.

فرهنگ عمید

کسی که به نصیحت دیگری گوش دهد و عمل کند، اندرزشنونده، پندنیوش، پندشنو، اندرزپذیر.

فرهنگ فارسی

نیوشنده اندرز . اندرز پذیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم