لغت نامه دهخدا ( امیرآخور ) امیرآخور. [ اَ خ ُ ] ( اِ مرکب ) داروغه اسپان. ( آنندراج ). رئیس اصطبل. رئیس اصطبل سلطنتی. در شاهنامه اشاره ای باین شغل هست : بیامد پر از آب چشم اردشیربر آن آخور تازی اسبان امیر.