اذرپرست

لغت نامه دهخدا

( آذرپرست ) آذرپرست. [ ذَ پ َ رَ ] ( نف مرکب ) آتش پرست. عابدالنار. گبر :
چو پیروزی شاهتان بشنوید
گزیتی به آذرپرستان دهید.فردوسی.بر آن شهرها تازیان راست دست
که نه شاه ماند نه آذرپرست.فردوسی.موبد آذرپرستان را دل من قبله شد
زآنکه عشقش در دل من آذر برزین نهاد.معزّی.بگفتا نگیرم طریقی بدست
که نشنیدم از پیر آذرپرست.سعدی.

فرهنگ عمید

( آذرپرست ) ۱. = آتش پرست
۲. نگهبان آتشکده.

فرهنگ فارسی

( آذرپرست ) ( اسم ) ۱- پرستند. آتش آنکه آتش پرستد . ۲ - زردشتی زرتشتی .
( آذر پرست ) آتش پرست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال جذب فال جذب فال کارت فال کارت فال راز فال راز