لغت نامه دهخدا
به این دونان که اجری خوار دهرند
فروناید سر، ارباب هِمم را.شفائی.و گاه در شعر بتخفیف جری خوار آید :
مهمان و جری خوار قصر اویند
هم قیصر و هم امیر دیلم [ کذا ].ناصرخسرو.اجری خوار، ضدّ چته و باشی بوزوق و سرآزاد و چریک :
نه سرآزادم و نه اجری خوار
پس نه از لشکرم نه از حشرم.مسعودسعد.