گواردن

لغت نامه دهخدا

گواردن. [ گ ُ دَ ] ( مص ) گواریدن. لذیذ شدن. لذت دادن.گوارا بودن. گوارا گشتن. مهنا شدن. و رجوع به گواریدن شود. || گواریدن. هضم شدن. تحلیل رفتن.گذشتن. و رجوع به گواریدن شود. || هضم کردن. گذرانیدن. تحلیل بردن. و رجوع به گواریدن شود.

فرهنگ معین

(گُ دَ ) (مص ل . ) هضم شدن .

فرهنگ عمید

خوب هضم شدن، هضم شدن غذا در معده.

فرهنگ فارسی

گواردیدن:خوب هضم شده، هضم شدن غذادرمعده
( مصدر ) ( گوارید گوارد خواهد گوارید بگوار گوارنده گوارا گواران گواریده گوارش گوارشت ) ۱ - نیک هضم شدن خوب تحلیل رفتن . ۲ - موافق مزاج و طبع بودن خوشگوار بودن : چیزهائ خام و بی مزه . بدان پخته شود و مزه و رنگ و بوی گیرد که مردمان آنرا بتوانند خوردن ومر ایشانرا بگوارد .

فرهنگستان زبان و ادب

{digest} [تغذیه] تبدیل کردن غذا به واحدهای کوچک تر و ساده تر

ویکی واژه

هضم شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال اوراکل فال اوراکل