گواردن. [ گ ُ دَ ] ( مص ) گواریدن. لذیذ شدن. لذت دادن.گوارا بودن. گوارا گشتن. مهنا شدن. و رجوع به گواریدن شود. || گواریدن. هضم شدن. تحلیل رفتن.گذشتن. و رجوع به گواریدن شود. || هضم کردن. گذرانیدن. تحلیل بردن. و رجوع به گواریدن شود.
فرهنگ معین
(گُ دَ ) (مص ل . ) هضم شدن .
فرهنگ عمید
خوب هضم شدن، هضم شدن غذا در معده.
فرهنگ فارسی
گواردیدن:خوب هضم شده، هضم شدن غذادرمعده ( مصدر ) ( گوارید گوارد خواهد گوارید بگوار گوارنده گوارا گواران گواریده گوارش گوارشت ) ۱ - نیک هضم شدن خوب تحلیل رفتن . ۲ - موافق مزاج و طبع بودن خوشگوار بودن : چیزهائ خام و بی مزه . بدان پخته شود و مزه و رنگ و بوی گیرد که مردمان آنرا بتوانند خوردن ومر ایشانرا بگوارد .
فرهنگستان زبان و ادب
{digest} [تغذیه] تبدیل کردن غذا به واحدهای کوچک تر و ساده تر