گستاخ کاری

لغت نامه دهخدا

گستاخ کاری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) جسور و بی پروا کاری کردن. بی باکانه به کاری دست یازیدن. دلاورانه کارها را انجام دادن :
غرور جوانی چو از سر نشست
ز گستاخ کاری فروشوی دست.نظامی.

فرهنگ عمید

از روی بی باکی و بی پروایی کاری را انجام دادن: غرور جوانی چو از سر نشست / ز گستاخ کاری فروشوی دست (نظامی۵: ۷۵۶ ).

فرهنگ فارسی

بی باکانه کار را انجام دادن : غرور جوانی چو از سر نشست زگستاخ کاری فرو شوی دست . ( نظامی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم