رسوخ کردن

لغت نامه دهخدا

رسوخ کردن. [ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بطور ثابت و استوار در دل اثر کردن و راه پدید کردن دل به استواری. ( ناظم الاطباء ). رخنه کردن. نفوذ کردن. اثر کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رخنه کردن نفوذ کردن اثر کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم