راد شدن

لغت نامه دهخدا

راد شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جوانمرد شدن. بخشنده شدن. سخا. سخاوت. ( تاج المصادر بیهقی ). رادی.

فرهنگ فارسی

جوانمرد شدن . بخشنده شدن . سخا . سخاوت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال ای چینگ فال ای چینگ فال فرشتگان فال فرشتگان فال راز فال راز