جوک زدن

لغت نامه دهخدا

جوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) تعظیم کردن. احترام گذاشتن و آن چنانست که جوک زننده یکی از زانوهای خود را بزمین نهد و با مرفق خود بزمین اشارت کند و این عادت نزد مغولان غایت تعظیم و بزرگداشت است. ( از تعلیقات محمد معین بر چهارمقاله ) : زانوی خدمت بر زمین ننهاد و جوک نزد.( جهانگشای جوینی ). و پسران کلبلات در زمره اوکوتیمور جوک زده سخن ایشان می پرسیدند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

تعظیم کردن احترام گذاشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال اعداد فال اعداد فال فرشتگان فال فرشتگان فال چوب فال چوب