لغت نامه دهخدا
باکم از ترکان تیرانداز نیست
طعنه تیرآورانم می کشد.حافظ.می شناسم چشم او را طرفه مست کافری است
دیده ام مژگان شوخش را عجب تیرآوری است.سلیم ( از آنندراج ).خصم تیرآور اگر دم زند آماجش کن
بزنش کفشگی و چکمه مرحاجش کن.میر نجات ( ایضاً ).قضا کمان ترا هر کجا که زه بندد
یکی ز جمله تیرآوران بود تقدیر.شهرت ( ایضاً ).|| عیار و مکار. ( آنندراج ). مکار و حیله گر و قرمساق.( غیاث اللغات ). غدار و مکار. ( ناظم الاطباء ).