لغت نامه دهخدا
یقن. [ ی َ ق َ ] ( ع اِمص ) بی گمانی و بی شکی و یقین. ( ناظم الاطباء ). بی گمانی. ( غیاث ).
یقن. [ ی َ ق َ / ق ُ / ق ِ ] ( ع ص ) رجل یقن ؛مردی که هرچه بشنود یقین نماید. ( ناظم الاطباء ). بی گمان. ( غیاث ). || به تحقیق داننده. ( غیاث ).
یقن. [ ی َ ق ِ ] ( ع ص ) رجل یقن بالشی ٔ؛ مرد آزمند و حریص به آن چیز. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ).
یقن. [ ی َ ق َ ] ( اِخ ) ابن سام بن نوح. نواسه نوح نبی است و بعضی گفته اند نام او با فاء است. ( یادداشت مؤلف ).