کشر

لغت نامه دهخدا

کشر. [ ک َ ] ( ع اِ ) نوعی از آرمیدن با زن. کاشر مثله و لافعل لهما. ( منتهی الارب ).
کشر. [ ک َ ] ( ع مص ) دندان سپید کردن شتر و شیر و نرم خندیدن. ( منتهی الارب ). || تبسم کردن مرد و دندان آشکار کردن. یقال کشر فلان عن اسنانه ؛ ای ابداها یکون فی الضحک و غیره. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
کشر. [ ک َ ش َ ] ( ع اِ ) نان خشک. || خوشه انگور که بارش خورده باشند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
کشر. [ ک َ ش َ ] ( ع مص ) گریختن. ( منتهی الارب ).
کشر. [ ک ُ ش َ ] ( اِخ ) نام موضعی است در صنعای یمن. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام موضعی است در صنعای یمن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال چای فال چای فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی