نسم

لغت نامه دهخدا

نسم. [ن َ س َ ] ( ع اِ ) دَم روح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نفَس روح. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). ج ، انسام ، نسم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تاسه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دم باد نرم ، و اول بادی که وزیدن گیرد. و فی الحدیث : بعثت فی نسم الساعة؛ أی حین ابتدأت و اقبلت اوائلها. ( منتهی الارب ). نسم الریح ؛ باد نرم ، و اول بادی که وزیدن گیرد پیش از آنکه سخت شود. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || بوی شیر. بوی چربش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بوی شیر.بوی چربی. ( ناظم الاطباء ). بوی شیر و چربی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || راه ناپیدا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طریق دارس. راه مدروس. ( از اقرب الموارد ). || نوعی از مرغان سبزرنگ تیزپرواز. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ نَسَمة. رجوع به نَسَمة شود. || بینی که بدان تنسم کنند. ( از المنجد ). || ( مص ) متغیر گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). دیگرگون شدن چیزی. ( از اقرب الموارد ). گویند: نَسِم َ الشی ٔ. || سوده شدن سپل شتر. نَسِم َ البعیر؛ نقب منسمه. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).
نسم. [ ن َ ] ( ع مص ) سخت وزیدن باد. ( از ناظم الاطباء ). نسیم. نَسَمان. ( المنجد ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به نسیم شود. || متغیر شدن چیزی. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). دیگرگون شدن. || سپل زدن شتر.( از ناظم الاطباء ). فروکوفتن شتر با سپلش زمین را و اثر گذاشتن در آن. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

سخت وزیدن باد . نسم . نسمان . یا متغیر شدن چیزی . دیگرگون شدن . یا سپل زدن شتر . فرو کوفتن شتر با سپلش زمین را و اثر گذاشتن در آن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم