مصمغ

لغت نامه دهخدا

مصمغ. [ م ُ ص َم ْ م َ ] ( ع ص ) حبر مصمغ؛ سیاهی با صمغ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرکب صمغی. ( ناظم الاطباء ). سیاهی به صمغ آمیخته. صمغی. به صمغ آلوده. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

حبر مصمغ سیاهی با صمغ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال راز فال راز فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت