فهلویه

لغت نامه دهخدا

فهلویه. [ ف َ ل َ وی ی َ / ی ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) پهلوی. مؤنث فهلوی. ( فرهنگ فارسی معین ). || کلمه یا جمله ای که به زبان پهلوی باشد. || شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران - جز زبان ادبی و رسمی - به وزنی ازاوزان عروضی یا هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دوبیتی است. ج ، فهلویات. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(فَ لَ یِّ ) [ معر. ] (اِ. ) اشعار و ترانه هایی که به زبان ها و لهجه های محلی و روستایی سروده شده .

فرهنگ فارسی

۱ - مونث فهلوی ۲ - کلمه یا جمله ای که بزبان پهلوی باشد ۳ - شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران ( جز زبان ادبی و رسمی ) بوزنی از اوزان عروضی هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دو بیتی است جمع : فهلویات فهلویه مثال : من که بوسسته بی لو باره جانان جه هر کی لو بدند آن ها نگیر ام .

ویکی واژه

اشعار و ترانه‌هایی که به زبان‌ها و لهجه‌های محلی و روستایی سروده شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال راز فال راز