خون افتادن

لغت نامه دهخدا

خون افتادن. [ اُ دَ ] ( مص مرکب ) خون جاری شدن. خون از محلی خارج شدن. بیرون آمدن خون. || قتل واقع شدن. قتل اتفاق افتادن. کشتار واقع شدن. || خون کسی از بین رفتن. چنانکه گویند واجب القصاص خونش افتاد؛ یعنی خونش هدر است و کشنده او قصاص ندارد. ( از آنندراج ) :
چنین گویند کاین رسم نو افتاد
که شیرین کشت و خون بر خسرو افتاد.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خون جاری شدن یا قتل واقع شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال میلادی فال میلادی فال ابجد فال ابجد فال ماهجونگ فال ماهجونگ