بند ساختن

لغت نامه دهخدا

بند ساختن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) گرفتار کردن. پای بند ساختن :
بر آن دل شد که لعبی چند سازد
بگیرد شاه نو را بند سازد.نظامی.

فرهنگ فارسی

گرفتار کردن ٠ پای بند ساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم