خندان خندان

لغت نامه دهخدا

خندان خندان. [ خ َ خ َ ] ( ق مرکب ) در حال خنده. ( ناظم الاطباء ) :
آن خداوند من آن فخر خداوندان
دو لبش در گه گفتن خندان خندان.منوچهری.خندان خندان شراب خوردند بهم
گریان گریان کباب کردند مرا.منوچهری.|| آرام آرام. نرمک نرمک.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خندان ( بتاکید ) . ۲ - بلند خنده کننده .
در حال خنده یا آرام آرام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال رابطه فال رابطه فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت