تلخ کام

لغت نامه دهخدا

تلخکام. [ ت َ ] ( ص مرکب ) مقابل شیرین کام. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). نامراد و ناامید و محروم. || هر چیزی که در دهان دارای مزه تلخ باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

کسی که روزگار خوشی ندارد و زندگانیش به سختی و تلخی می گذرد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که زندگانی او سخت گذرد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم