لغت نامه دهخدا
ای شرم زده غنچه مستور ازتو
حیران و خجل نرگس مخمور از تو.حافظ.- شرم زده شدن ؛ خجل شدن. ( یادداشت مؤلف ) : گفت اگر از شما وام خواست برای ما خواست عبداﷲ شرم زده شد. ( تذکره الاولیاء عطار ج 2 ص 335 ). رجوع به شرم زد شود.
|| پشیمان. ( ناظم الاطباء ).