لغت نامه دهخدا
گل آباد. [ گ ُ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیرگان بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 45هزارگزی شمال باختری اردل و 24هزارگزی راه فارسان به باباحیدرو 34هزارگزی راه کوهرنگ. دارای 68 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
گل آباد. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 25هزارگزی جنوب باختری نائین و متصل به راه مالرو نائین به هاشم آباد. هوای آن معتدل و دارای 148 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
گل آباد. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد، واقع در 16هزارگزی باختر الشتر و دوهزارگزی خاور اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است. ساکنان از طایفه یوسف وند و قسمتی چادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
گل آباد. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سیس بخش شبسترشهرستان تبریز واقع در 14هزارگزی شمال خاوری شبستر و 4هزارگزی راه شوسه صوفیان به سلماس. هوای آن معتدل و دارای 651 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن ارابه رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گل آباد. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آختاجی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 5500گزی خاور بوکان و 5500گزی خاور راه شوسه بوکان به میاندوآب. دارای هوای معتدل و 150 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).