بی جوهر

لغت نامه دهخدا

بیجوهر. [ ج َ / جُو هََ ] ( ص مرکب ) ناهنرمند و نادان و بی عقل و هیچکاره. ( آنندراج ). کنایه از مردم بی هنر و بی عقل و هیچکاره باشد. ( برهان ). نادان و بی هنر و بی عقل. ( ناظم الاطباء ). بی هنر. هیچکاره. || آنچه جوهر ندارد. ( فرهنگ فارسی معین ). عاری از جوهر :
چه راحت است مرا بی حضور حضرت تو
چه هستی است عرض را بطبع بی جوهر.قاآنی.و رجوع به جوهر شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال فرشتگان فال فرشتگان فال پی ام سی فال پی ام سی