لغت نامه دهخدا
- جزا انداختن ؛ واگذار کردن پاداش را به کسی :
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز
که مکر هم بخداوند مکر گردد باز.سعدی.- جزاء سیئة ؛ بادافراه. کیفر. مجازات. پاداش بدی : والذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها. ( قرآن 27/10 ).
- جزا بخشیدن ؛ عوض دادن. پاداش دادن :