بانگ زن

لغت نامه دهخدا

بانگ زن. [ زَ ] ( نف مرکب ) فریادزننده. بانگ زننده. که بانگ زند. که فریاد کشد. نعره کشنده. آوا دردهنده :
بارکش چون گاومیش و حمله بر چون نره شیر
گامزن چون ژنده پیل و بانگ زن چون کرگدن.منوچهری.مؤذن را گویند. ( آنندراج ).کسی که اذان گوید. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

فریاد زننده بانگ زننده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود فال اعداد فال اعداد فال احساس فال احساس