برهان اوردن

لغت نامه دهخدا

( برهان آوردن ) برهان آوردن. [ ب ُ وَ دَ ] ( مص مرکب ) استدلال. دلیل آوردن. حجت آوردن. اقامه دلیل کردن :
سخن عشق زینهار مگوی
یا چو گفتی بیار برهانش.سعدی.همان انگار که تقریر این سخن نکردم و برهان و بیان نیاوردم. ( گلستان سعدی ).

فرهنگ فارسی

( برهان آوردن ) استدل دلیل آوردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم