صناب

لغت نامه دهخدا

صناب. [ ص ِ ] ( ع ص ) دراز پشت و شکم. || ( اِ ) نانخورشی است که از خردل و زبیب ترتیب دهند. ( منتهی الارب ). سپندان و مویز بر هم کوفته و آن قسمی طعام باشد.

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) نان خورشی که از خردل و زبیب ترتیب دهند. ، ~بری : گونه ای تره - تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نانخورشی کهاز خردل و زبیب ترتیب دهند . یا صناب بری . گونه ای تره تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند .

ویکی واژه

نان خورشی که از خردل و زبیب ترتیب د
~بری: گونه‌ای تره - تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب فال مارگاریتا فال مارگاریتا