لغت نامه دهخدا ایلچی گری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل و کارایلچی. سفارت. پیغام رسانی. ( فرهنگ فارسی معین ) : یرلیغ و کوتلها بربسته بر سر راهها بدزدی می رفتند و بحیلت و مکر ببهانه ایلچی گری کاروانیان و ایلچیان را می زدند. ( تاریخ غازان چ کارل یان ص 272 ).