اصبهان

لغت نامه دهخدا

اصبهان. [ اِ ب َ ] ( اِخ ) آنرا اصباهان واصفهان و اسباهان و اسپاهان و سپاهان نیز خوانند. از شهرهای بزرگ و آباد ایرانست که از لحاظ محصولات صنعتی چه امروز و چه در ادوار گذشته مهمترین مرکز صنایعبشمار میرفته و میرود. بناهای تاریخی و باشکوه آن که در آنها عالیترین نمونه های هنرهای زیبا و صنعت معماری بکار رفته است نظر جهانگردان را بخود جلب میکند.رجوع به اصفهان و اصباهان و ضمیمه معجم البلدان ص 287 و فهرست المعرب جوالیقی و فهرست تاریخ الحکماء قفطی و الموشح ص 264 و 286 و قاموس الاعلام ج 2 و الاوراق ص 20، 62 و 285 و الوزراء و الکتاب ص 1، 63، 66، 170 و 231 و حلل السندسیة ص 168 و ایران باستان ج 3 ص 2569 و ضحی الاسلام ج ت ص 183 و فهرست عیون الاخبار و اخبارالدولة السلجوقیه ص 16، 56 و 156 و الراضی ص 20، 62 و 285 و الجماهر بیرونی ص 220، 171، 120، 103 و عیون الانباء ص 169 و مرآت البلدان ج 1 و معجم البلدان شود.
اصبهان. [ اِ ب َ ] ( اِخ ) ابن فلوج بن لنطی بن یونان بن یافث یا فلوج بن سام بن نوح. کسی بود که شهر اصفهان به وی منسوبست. ( از تاج العروس ).
اصبهان. [ اِ ب َ ] ( اِ ) اصفهان. پرده ایست از موسیقی. ( دزی ج 1 ص 26 ).

فرهنگ فارسی

اصفهان پرده ایست از موسیقی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ورق فال ورق فال قهوه فال قهوه فال سنجش فال سنجش