خطاب کردن

لغت نامه دهخدا

خطاب کردن. [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مکالمه کردن. رویاروی سخن گفتن. ( ناظم الاطباء ). || مورد حکم قرار دادن :
بر خطاها مگر خدای نکرد
با تو اندر خطاب خویش خطاب.ناصرخسرو. || حکم کردن :
سعدیا گر بجان خطاب کند
ترک جان گیر و دل بدست آرش.سعدی.گر بمحشر خطاب قهر کند
انبیارا چه جای معذرتست.سعدی ( گلستان ). || عنوان دادن :
پیش وزیر با خطر و حشمتم بدانک
میرم همی خطاب کند خواجه خطیر.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

مکالمه کردن روباروی سخن گفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال انگلیسی فال انگلیسی فال ای چینگ فال ای چینگ