تیزتگی

لغت نامه دهخدا

تیزتگی. [ تی ت َ ] ( حامص مرکب ) تیزتکی. سرعت. تندروی. عمل تیزتگ :
دی که ز پیش تو به نخجیر شد
تیزتگی کرد و عدم گیر شد.نظامی.تیزتگی پیشه آتش بود
بازنمانی ز تک ، آن خوش بود.نظامی.رجوع به تیزتگ و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم