سابغه

لغت نامه دهخدا

( سابغة ) سابغة. [ ب ِ غ َ ] ( ع ص ) تأنیث سابغ. رجوع به سابغ شود. || زره فراخ. ( صحاح ) ( منتهی الارب ) ( ترجمه صحاح ). زره تمام. ( ترجمان القرآن ):
و سابغة تغشی البنان کانها
أضاة بضحضاح من الماء ظاهر.( تاج العروس ).|| مطرة سابغة؛ باران دراز و ممتد. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). || لثة سابغة؛ بن دندان زشت. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). و این معنی مجازی است. ( تاج العروس ). گوشت بن دندانی است زشت. ( شرح قاموس ).

فرهنگ فارسی

تانیث سابغ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق فال ای چینگ فال ای چینگ فال عشق فال عشق