برافتاده

لغت نامه دهخدا

برافتاده. [ ب َ اُ دَ /دِ ] ( ن مف مرکب ) افتاده. || منسوخ. دمده.ورافتاده. || مغلوب و ناتوان. ( آنندراج ).مغلوب و عاجز و ناتوان. ( ناظم الاطباء ) :
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتاده دور قمر است.سلمان ( آنندراج ).|| مضمحل شده. فانی شده. رجوع به افتاده شود.

فرهنگ عمید

ازمیان رفته، نابودشده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- از میان رفته از بین رفته نابود شده . ۲- درافتاده از مد افتاده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم