پل بامیان

لغت نامه دهخدا

پل بامیان. [ پ ُ ل ِ ] ( اِخ ) نام پلی در غزنین قدیم. ابوالفضل بیهقی گوید : و این پل بامیان در آن روزگار ( قبل از نهم رجب 422 ) بر این جمله نبود پلی بود قوی به ستونهای قوی برداشته ، و پشت آن استوار پوشیده ، کوتاه گونه ، و بر پشت آن دو رسته دکان برابر یکدیگر، چنانکه اکنون است و چون از سیل تباه شد عبویه بازرگان آن مرد پارسای باخیر رحمةاﷲ علیه چنین پلی برآورد یک طاق ، بدین نیکوئی و زیبائی و اثر نیکو ماند و از مردم چنین چیزها یادگار ماند. و نماز دیگر را پل ( ظَ. باران ) آنچنان شد که بر آن جمله یاد نداشتند... و پاسی از شب بگذشته سیلی دررسید که اقرار دادند پیران کهن که بر آن جمله یاد ندارند و درخت بسیار از بیخ بکنده می آورد و مغافصةً دررسید. گله داران بجستند و جان گرفتند ( ؟ ) و همچنان استرداران و سیل گاوان و استران را درربود و به پل رسید و گذر تنگ چون ممکن شدی که آن چندان زغار( ؟ ) و درخت و چهار پای به یک بار بتوانستی گذشت. طاقهای پل را بگرفت چنانکه آب را گذر نبود و ببام افتادو مدد سیل پیوسته چون لشکر آشفته می دررسید و آب ازفراز رودخانه آهنگ بالا داد و در بازارها افتاد چنانکه بصرافان رسید و بسیار زیان کرد و بزرگتر هنر آن بود که پل را با دکانها از جای بکند و آب راه یافت اما بسیار کاروانسرای که بر رسته وی بود ویران کرد و بازارها همه ناچیز شد و آب تا زیر انبوه زده ( ؟ ) قلعت آمد چنانکه در قدیم بود پیش از روزگار یعقوب لیث... و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمار گیر نیاید و دیگر روز از دو جانب رود مردم ایستاده بود بنظاره ، نزدیک نماز پیشین مدد سیل بگسست و بچند روز پل نبود و مردمان دشوار از اینجانب بدان و از آن جانب بدین می آمدند تا آنگاه که باز پلها راست کردند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض صص 260 - 262 ).

فرهنگ فارسی

نام پلی در غزنین قدیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس