ارباح

لغت نامه دهخدا

ارباح. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ربح. ( دهار ). سودها. ربحها. رجوع به ربح شود.
- ارباح مکاسب ؛ سودهای کسب.
ارباح. [ اِ ] ( ع مص ) سود دادن بر متاع. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سودمند گردانیدن. ( دهار ). || ذبح کردن شتربچه برای مهمان. ( ازمنتهی الارب ). نحر کردن «رُبَح » برای مهمانان. ( از اقرب الموارد ). || دوشیدن ماده شتر بامدادان و در نیم روز. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

= ربح

فرهنگ فارسی

سودها، جمع ربح
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم