لغت نامه دهخدا
قنوان. [ ق َ ن َ ] ( ع مص ) قُنوان. ( منتهی الارب ). رجوع به قُنْوان شود.
قنوان. [ ق ُن ْ ] ( ع مص ) ورزیدن و فراهم آوردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گرفتن بزبرای دوشیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به قَنْوْ شود. || ( اِ ) آستین پیراهن. ( منتهی الارب ).
قنوان.[ ق َ ن َ ] ( اِخ ) نام دو کوه است نزدیک حاجر و در مغرب آن از بنی مره. ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).