قنوان

لغت نامه دهخدا

قنوان. [ق ِن ْ ] ( ع اِ ) ج ِ قِنوه یا قُنوَه. ( منتهی الارب ).
قنوان. [ ق َ ن َ ] ( ع مص ) قُنوان. ( منتهی الارب ). رجوع به قُنْوان شود.
قنوان. [ ق ُن ْ ] ( ع مص ) ورزیدن و فراهم آوردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گرفتن بزبرای دوشیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به قَنْوْ شود. || ( اِ ) آستین پیراهن. ( منتهی الارب ).
قنوان.[ ق َ ن َ ] ( اِخ ) نام دو کوه است نزدیک حاجر و در مغرب آن از بنی مره. ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قِنْوَانٌ: خوشه های خرما(قنوان جمع قنو به معنی خوشه خرما ست )
ریشه کلمه:
قنو (۱ بار)
«قِنْوان» جمع «قِنْو» (بر وزن صنف) اشاره به رشته های باریک و لطیفی است که پس از شکافته شدن خوشه سربسته نخل خارج می گردد.
. قِنْوان جمه قِنْو است به معنی خوشه «دانِیَة» یعنی خوشه‏ها به یکدیگر نزدیک اند و یا سهل التناول اند یعنی و از نخل از گل آن خوشه‏های نزدیک هم و باغاتی از تاک آفریدیم این کلمه فقط یکبار در قرآن مجید یافته است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال حافظ فال حافظ فال احساس فال احساس فال چوب فال چوب