عزه

لغت نامه دهخدا

عزه. [ ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ ] ( ع ص ) مرد که طرب و جماع رادوست ندارد و بازگردنده از آن. یا ناکس. یا آن که نپوشد کینه صاحب خود را. ( منتهی الارب ): رجل عزه ؛ مرد روی گردان از لهو و از زنان که از آنها بطرب نیاید و از آنها دوری جوید. و گویند شخص لئیم و پست. و گویندآنکه بغض و کینه دوست خود را کتمان نکند. ( از اقرب الموارد ). عِزهاء. عِزهاة. عزهی [ ع ِ ها / ع ِ هی ی ]. عُنزُهانی. عِنزَهو. عِنزَهوة. ج ، عَزاه ، عَزاهی ، و عزِهون. ( اقرب الموارد ). و رجوع به عزهات شود.
عزه. [ ] ( اِخ ) پسر ابوناداب که تابوت عهد در حوالی خانه او که در قرب یعاریم بود توقف نمود و چون وی دستش را به صندوق عهد دراز کرد بدان واسطه خداوند او را کشت زیرا که این مطلب مخالف امر حضرت اقدس الهی بود، چه شغل حمل صندوق بر بنی قهاث موکول بود. ( قاموس کتاب مقدس ).

فرهنگ فارسی

پسر ابی ناداب که تابوت عهد در حوالی خانه او که در قرب یعاریم بود توقف نمود و چون وی دستش را به صندوق عهد دراز کرد بدانواسطه خداوند او را کشت زیرا که ابن مطلب مخالف امر حضرت اقدس الهی بود چه شغل حمل صندوق بر بنی قهاث موکول بود

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِزَّةُ: نیرو و شوکت و آسیبناپذیری(در اصل کلمه عزت به معنای نایابی است ، وقتی میگویند فلان چیز عزیز الوجود است ، معنایش این است که به آسانی نمیتوان بدان دست یافت ، و عزیز قوم به معنای کسی است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف سایر افراد قوم ،...
معنی عِزِینَ: جماعات متفرق ( مفرد آن عزة است)
ریشه کلمه:
عزز (۱۱۹ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم