لغت نامه دهخدا
شنقار. [ ش ُ ] ( اِ ) مردن پادشاه. ( فرهنگ نظام ). رجوع به شنقار شدن شود.
شنقار. [ ش ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. سکنه آن 98 تن. آب آن از کدارچای. محصول آن غلات ، چغندر،توتون و حبوبات. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).