لغت نامه دهخدا
ردء.[ رَدْءْ ] ( ع مص ) یار و معاون گردانیدن کسی را. ( ناظم الاطباء ). یار کسی گردانیدن دیگری را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || یار گردیدن و قوت دادن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || عماد ساختن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ستون نهادن دیوار را. || سنگ انداختن کسی را. || نیک سیاست نمودن شتران را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).