دبیس. [دُ ب َ ] ( اِخ ) ابن صدقه ثانی. ملقب به نورالدوله ومکنی به ابوالاعز، یعنی دبیس بن سیف الدوله صدقةبن منصوربن دبیس بن علی بن مزیدالاسدی الناشری. صاحب حله و امیر بادیةالعراق و از شجاعان و سخت کمانان بود و متصف به حزم و احتیاط و هیبت. عارف به ادب نیز بود و شعر نیز می سرود. پدرش را در 501 هَ. ق. کشتند و او را اسیر کردند و ببغداد بردند. سپس آزاد شد و به حله بازگشت و در 512 بجای پدر به امارت نشست. آنگاه میان اوو مسترشد خلیفه عباسی جنگها درگرفت و فتنه ها برخاست و به قتل مسترشد انجامید. سلطان مسعود سلجوقی او را بکشتن خلیفه متهم ساخت و بدست مملوکی ارمنی او را برانداخت. جسدش را به ماردین بردند و بخاک سپردند. ( الاعلام زرکلی ). و نیز رجوع به تجارب السلف ، مجمل التواریخ و القصص ، حبیب السیر، کامل ابن اثیر و اخبارالدولة السلجوقیه ، تاریخ گزیده و قاموس الاعلام ترکی شود. دبیس. [ دُ ب َ ] ( اِخ ) ابن علی اول ملقب به نورالدوله و مکنی به ابوالاعز. ابن مزید الاسدی امیر بادیه حله در عراق عرب بود. پیش از بنا شدن حله در 408 هَ.ق. والی آنجا شد و بر او فتنه ها روی آورد. ارسلان بساسیری در آن حوادث ویرا یاری داد و بدوستی خلفای فاطمی و درافتادن با عباسیان برانگیخت و هر دو به بغدادتاخت بردند ( 450 هَ. ق. ) و بنام فاطمیان در آن شهرخطبه خواندند اما تسلطشان دیری نپایید چه طغرل بیک سلجوقی با آنان از در جنگ درآمد. دبیس گریخت و بساسیری کشته شد ( 451 هَ. ق. ) اما طغرل از دبیس درگذشت و او را در امارت بداشت تا گذشته شد. ( الاعلام زرکلی ). دبیس. [ دُ ب َ ] ( اِخ )تلمیذ کندی است. و او کار صناعت کیمیا ( زرسازی ) و عمل برانیات می ورزیده. او راست : کتاب الجامع. کتاب عمل الاصباغ و المداد و الحبر. ( الفهرست ابن الندیم ). دبیس. [ دُ ب َ ] ( اِخ ) مولی زیادبن ابیه بود.