لغت نامه دهخدا
ز هول رزمگهش خانیان بترکستان
اگر کنند به کوه و بدشت ژرف نگاه.فرخی.تا جهان باشد جهان را عبرت است
از حدیث بلخ و جنگ خانیان.فرخی.سالار خانیان را با خیل و باخدم
کردی همه نگون و نگون بخت و خاکسار.منوچهری.مملکت خانیان همه بستاند
بر در ماچین خلیفتی بنشاند.منوچهری.و با خانیان مکاتبت کنیم و از این حالها با ایشان سخن گوییم. ( تاریخ بیهقی ).
آنکه چون سوی بخارا برد لشکر درفتاد
خانیان را در سر او خانه فریاد و انین.لامعی.پس سوی ماوراءالنهر رفت و سمرقند بستد بحرب و خانه خانیان از تخمه افراسیاب و خزینهای ایشان جمله با احمدخان بعراق آورد. ( مجمل التواریخ و القصص ).
از خانیان گروهی کز خط شدند بیرون
جنگ آوران یغما جانشان زدند یغما.امیرمعزی.
خانیان. ( اِخ ) دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 33 هزارگزی جنوب شهسوار. این ده ناحیتی است کوهستانی و سردسیر که 540 تن سکنه دارد. مذهب اهالی شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی است. آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه این دهکده مالرو است و در زمستانها عده ای از آنها احشام خود را برای تعلیف به حدود خرم آباد می برند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
خانیان. [ ( اِخ ) دهی است از دهستان دیزج رود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، واقع در سه هزارگزی شمال خاوری عجب شیر بر سر راه شوسه مراغه به آذرشهر. این دهکده درجلگه قرار دارد و آب و هوای آن مالاریایی و معتدل است. در آنجا 461 تن سکنی دارند که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است. آب آن از رودخانه قلعه چای و چشمه و محصول آنجا غلات و کشمش و بادام و زردآلو و راه آنجا شوسه است. اهالی بزراعت گذران میکننند و از صنایع دستی جاجیم می بافند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).